جانم علی اصغرع
بازهم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسردار شده
روزه ماه رجب به که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظه دیدار شده
غنچه ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خارشده
بسکه نورانیت از چهره او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تارشده
سفره حیدریون رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب بدنیا آمد
این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جاپیش همه مادری اند
سن مهم نیست دراین قوم همه میدانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علی اکبر واوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی رابرده
روی پیشانی او بوسه زینب خورده
هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته
بانگاهش غم ودرد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چونکه بی واسطه بازوش به سقارفته